loading...
ادبیات داستانی معاصر
تبلیغات

دنیایی متفاوت ویژه دختران♥

مسعود رضایی بازدید : 63 سه شنبه 06 فروردین 1392 نظرات (0)

 






تصویر

زندگی نامه


جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. 

پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. 

جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: 

« دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. » 

پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت. 

در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد: 

«تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.» 

پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت. 

«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.» 

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند. 

همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود. 

در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد: 

«در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان". 

آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت». 

به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید: 

«در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.» 



تصویر


در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند. 

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید: 

«روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ....." 

در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و«کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. 

«زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد. 

در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست. 

آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد. 

نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می شود. 

جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد. 

او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است. . ." 

این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد.

جلال آل احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت. 





تصویر

ویژگی های آثار


به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز . 

آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج می رسد. 

اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد، سر در گم خواهد شد. 
از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش از چند بار بخوانند. 

آثار


آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد: 

الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامه ها. 

الف- قصه و داستان 

1- دید و بازدید 1324: 
نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می گشاید. 

2- از رنجی که می بریم 1326: 
مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است. 

3- سه تار 1327: 
مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است. 

4- زن زیادی 1331: 
حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند. 
زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل می دهند. 

5- سرگذشت کندوها 1337: 
نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های سنتی ایرانی، "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود" این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است. 

6- مدیر مدرسه 1337: 
این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: 

"حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه" 

مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. 

" آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد. 

قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است. 

به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است، لذا به دنبال گوشه ای خلوت می گردد. 

7- نون والقلم 1340: 
یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است. 

8- نفرین زمین 1346: 
رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به "اصلاحات ارضی" در آن بیان شده است. 

9- پنج داستان 1350: 
دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است. 

10- چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) 1351: 
مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از "طوطی نامه" که با تحریری نو نگاشته شده است. 

آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما می نویسد: " و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره "هزار و یک شب" و ریشه های هندی و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد. . ." 

11- سنگی بر گوری 1360: 
رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می شود. موضوع آن فرزند نداشتن اوست. 





تصویر

ب- مشاهدات و سفرنامه ها 

اورازان 1333، تات نشینهای بلوک زهرا 1337، جزیره خارک، درٌ یتیم خلیج فارس 1339، خسی در میقات 1345، سفر به ولایت عزرائیل چاپ 1363، سفر روس 1369 ، سفر آمریکا و سفر اروپا که هنوز چاپ نشده اند. 

ج- مقالات و کتابهای تحقیقی 

گزارشها 1325، حزب توده سر دو راه 1326، هفت مقاله 1333، سه مقاله دیگر 1341، غرب زدگی به صورت کتاب 1341، کارنامه سه ساله 1341، ارزیابی شتابزده 1342، یک چاه و دو چاله 1356، در خدمت و خیانت روشنفکران 1356، گفتگوها 1346. 

د- ترجمه 

عزاداریهای نامشروع 1322 از عربی، محمد آخرالزمان نوشته بل کازانوا نویسنده فرانسوی 1326، قمارباز 1327 از داستایوسکی، بیگانه 1328 اثر آلبرکامو (با علی اصغر خبرزاده)، سوء تفاهم 1329 از آلبرکامو، دستهای آلوده 1331 از ژان پل سارتر، بازگشت از شوروی 1333 از آندره ژید، مائده های زمینی 1334 اثر ژید (با پرویز داریوش)، کرگدن 1345 از اوژن یونسکو، عبور از خط 1346 از یونگر (با دکتر محمود هومن)، تشنگی و گشنگی 1351 نمایشنامه ای از اوژن یونسکو؛ در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد. 

هـ- خاطرات و نامه ها 

نامه های جلال آل احمد (جلد اول 1364) به کوشش علی دهباشی، چاپ شده است که حاوی نامه های او به دوستان دور و نزدیک است

منبع:www.roshd.ir

 

مسعود رضایی بازدید : 74 سه شنبه 06 فروردین 1392 نظرات (0)

صادق هدايت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدري در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك)‌ فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اي حاصل شد ولي در سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.

در سال 1304 صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.

در سال 1312 سفري به شيراز كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد. در سال 1317 از بانك ملي ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد و در سال 1319 در دانشكده هنرهاي زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.

در سال 1322 همكاري با مجله سخن را آغاز كرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد. در سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاريس شد و در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد. او 48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.

 

منبع:http://sadegh-hedayat.com

 

مسعود رضایی بازدید : 85 دوشنبه 05 فروردین 1392 نظرات (0)

 

سيد محمد علي جمالزاده در يكصد و شش سالگي درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمري در شهر اصفهان روي داد و مرگش در روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو فرارسيد. پدرش جمال الدين واعظ اصفهان ( متولد در همدان ۱۲۷۹- مقتول در بروجرد جمادي الثاني۱۳۲۶ ) نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولي غالباً براي وعظ به شهرهاي مختلف سفر مي كرد. جمالزاده روزگاران كودكي را در اصفهان گذرانيد و چون از ده سالگي فراتر رفت گاهي پدرش او را به همراه خود به سفر مي برد، در همين دوره از حيات جمالزاده بود كه سيد جمال در سال ۱۳۲۱ اقامت تهران را اختيار كرد و دو سه سالي بيش نگذشت كه فرزند خود محمد علي را براي تحصيل به بيروت فرستادن (۱۹۰۸) سن جمالزاده در اين اوقات از دوازده سال درگذشته بود.جمالزاده در بيروت بود كه اوضاع سياسي ايران دگرگون شد محمدعلي شاه مجلس را به توپ بست و هر يك از آزادي خواهان به سرنوشتي دچار شدند. سيدجمال پنهاني، خود را به همدان رسانيد تا به عتبات برود، اما در آن جا به چنگ عمال دولتي افتاد. او را به دستور دولت به حكومت بروجرد تحويل دادند، در اين شهر به اراده حاكم، ( امير افخم) به طناب انداخته و مقتول شد.جمالزاده در بيروت با ابراهيم پور داوود و مهدي ملك زاده( فرزند ملك المتلكين ) چند سالي همدوره و همدرس بود. چون متمايل به تحصيلات دانشگاهي اروپائي شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزيمت به اروپا كرد. ازراه مصر، خود را به فرانسه رسانيد. ممتاز السلطنه، سفير ايران، چون او را بشناخت توصيه كرد بهتر است به لوزان (سويس )برود و در آنجا به ادامه تحصيل بپردازد. تا سال ۱۹۱۱ در لوزان بود. در اين سال به ديژون فرانسه آمد و ديپلم حقوق خود را از دانشگاه اين شهر گرفت. وقوع جنگ جهاني موجب تشكيل كميته مليون ايراني، به زعامت سيد حسن تقي زاده، در برلن، براي مبارزه با روس و انگليس شد. يكي از ايرانياني كه در اين كميته دعوت شد سيد محمد علي جمالزاده بود. او در سال ۱۹۱۵ به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در اين شهر زيست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازي نگذشت كه به مأموريت از جانب كميته مليون به بغداد و كرمانشاه اعزام شد (همانند ابراهيم پور داوود و حسين كاظم زاده و چند نفرديگر) مدت شانزده ماه در اين صفحات بود. دربازگشت به برلن به همكاري قلمي مجله كاوه و اداره امور آن دعوت شد و تا تعطيلي آن مجله با تقي زاده كار مي كرد. جمالزاده پس از تعطيلی مجله كاوه به خدمت محلي در سفارت ايران در آمد و سرپرستي محصلين ايراني به او واگذار شد. حدود هشت سال در اين كار بود تا از سال ۱۹۳۱ به دفتر بين المللي كار وابسته به جامعه ملل پيوست و در سال ۱۹۵۶ بازنشسته شد. از برلن به ژنو مهاجرت كرد و تا پايان عمر در اين شهر بود. در اين مدت چند دوره به نمايندگي دولت ايران در جلسات كنفرانس بين المللي آموزش و پرورش شركت كرد. جمالزاده در طول عمر خود، پنج بار به ايران سفر كرد. سفرهايي كوتاه، شايد نادرست نباشد گفته شود كه سال هاي زندگي او در ايران فقط سيزده سال از عمر دراز او بوده است. نود و چند سال را بيرون از ايران زندگي كرد. اما جمالزاده در سراسر عمرش با ايران زيست. هر روز كتاب فارسي مي خواند و بي وقفه به دوستان ايراني خود نامه مي نوشت. هرچه تأليف و تحقيق كرد درباره ايران بود و اگر هم درباره ايران نبود به زبان فارسي و براي بيداري و گسترش معارف ايرانيان بود. خانه اش آراسته به قالي و قلمكار و قلمدان و ترمه و تافته و مسينه و برنجينه هاي كرمان و اصفهان و يزد بود. اوقات فراغت را با آنها مي گذرانيد. لذت مي برد از اينكه فارسي حرف بزند. با خاطرات كوتاه گذشته اي كه از ايران داشت دلخوش بود. مكرر بر مكرر و با همه كس، از اصفهان دوره كودكي خود و محله بيدآباد حكايت مي كرد. گاهي دامنه صحبت را به فعاليت هاي سياسي پدرش در جريان مشروطه خواهي مي كشانيد و طرز و عظ او و مشكلاتي كه در تهران داشته است ,وصف مي كرد. او بسياري ازاين مطالب را در نوشته هاي متعدد بازگو كرده است.جمالزاده فعاليت فكري و نويسندگي را با پژوهش آغاز كرد و پيش از آن كه به داستان نويسي آوازه مندي بيابد، نويسنده مباحث تاريخي و اجتماعي و سياسي بود. گنج شايگان پنج سال پيش از يكي بود يكي نبود( ۱۳۴۰ ق) منتشر شد. تحقيقات متعددش درباره روابط روس و ايران و حدود پانزده مقاله تحقيقي ديگر كه در كاوه به چاپ رسيد همه پيش از يكي بود يكي نبود منتشر شدند.جمالزاده نويسندگي را با مجله كاوه آغاز كرد و پس از آن كه كاوه تعطيل شد به همكاري جواناني كه در اروپا درس مي خواندند مرتصي يزدي، غلامحسين فروهر، حسن نفيسي، مشفق كاظمي، احمد فرهاد، تقي ارائي که مجله فرنگستان را در برلن بنياد نهاده بودند شتافت و مقاله هايي در آن مجله  به چاپ رسانيد. آنجا مطلبي درباره فارسي نوشت كه ميرزا محمدخان قزويني را برانگيخت تا مقاله اساسي و معتبر و پر آوازه خود را در آنجا منتشر كرد. جمالزاده با توقف انتشار فرنگستان به روزنامه هاي ايران رو كرد و در روزنامه هاي ايران آزاد، شفق سرخ، كوشش، اطلاعات، به چاپ نوشته هايي كه بيشتر مطالب اجتماعي مي بود پرداخت، تا آن كه مديري مجله علم وهنر را پذيرفت كه در برلن انتشار مي يافت. مؤسس اين مجله ابولقاسم وثوق بود. هفت شماره از آن بيشتر منتشر نشد (مهر ۱۳۰۶-بهمن ۱۳۰۷) خودشان آن را مجله فني و ادبي معرفي كرده اند. علم و هنر نتوانست حتي به پايه ايرانشهر برسد. از جمالزاده در سال هاي ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۱ نوشته زيادي به چاپ نرسيد. در جريان هاي فرهنگي ايران در آن سال ها شركت بارزي نداشت، جز اينكه به عنوان عضو وابسته فرهنگستان ايران انتخاب شده بود. با وجود اين، همواره مي كوشيد مخاطبان فارسي زبان و هموطنان خود را داشته باشد. در زمان جشن هزاره فردوسي منحصراً يك مقاله به عنوان نه اندر نه آمد سه اند چهار ازاو در فردوسي نامه مهر( ۱۳۱۳)چاپ شد. در جشن هفتصد ساله تأليف گلستان سعدي، كتابچه اي به نام پند نامه سعدي منتشر كرد ( ۱۳۱۷) مقاله اي درباره كتاب ( مندرج در مجله تعليم و تربيت)، و مقاله اي در مجله موسيقي، و ترجمه قصه اي از آناتول فرانس در مجله مهر ( ۱۳۱۶) و ترجمه داستاني از اسكار وايلد در همان مجله( ۱۳۱۷) و چند مقاله در روزنامه كوشش، از جمله درباره كتاب زيبا نوشته محمد حجازي، حاصل آن دوره از نويسندگي اوست.مجله هاي تعليم  تربيت، مهر، موسيقي محل نشر نوشته هاي ادبي و فرهنگي او در آن دوره بوده است. جمالزاده، پس از شهريور ۱۳۲۰كه مجله هاي مختلف ماهانه ادبي در ايران تأسيس شد، در غالب آن ها مقاله نوشت و داستان منتشر كرد. در سخن، يغما، راهنماي كتاب، وحيد، ارمغان، هنر و مردم بيش از همه مقاله دارد. در مجله كاوه، كه محمد عاصمي در مونيخ به چاپ رسانيد نيز مقاله هاي زيادي منتشر كرده است. او نمي توانست و نمي خواست با هم وطنانش بي رابطه بماند. آن ها را كه در ژنو مي ديد (اعم از ادبا و فضلا و يا رجال سياسي) به ذوق و شوق ملاقات مي كرد و به صحبت با آنان مي نشست. با غالب آن ها كه در ايران اهل كتاب و قلم بودند مكاتبه مداوم داشت. هر كس به او نامه اي مي نوشت پاسخي به تفضيل دريافت مي كرد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    اثار کدام یک از نویسندگان را دوست دارید
    وبسایت نویسندگان (برای ورود به وبسایت هرکدام از نویسندگان بر روی عکس انها کلیک کنید)


    وبسایت صادق هدایت

    وبسایت محمد علی جمالزاده

    وبسایت صمد بهرنگی

    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 136
  • بازدید سال : 720
  • بازدید کلی : 74,226